ماه آسمون زندگی من

دندونهای یکی بود یکی نبود

بله دیگه ماهک خانوم شش ساله شده و دندنهایی که یک روزی براشون ذوق می کردیم که دراومده الان یکی یکی لق میشن و می افتن و پدر و مادرها برای این هم ذوق میکنن.قیافه ماهک با این دندنهای یکی در میون دیدنی شده و حیفم اومد که خاطرش رو براش ثبت نکنم.اینم دندونهای یکی بود یکی نبوده ماهک خانوم اینم یه عکس دیگه از دندونای ماهک با طراحی خودش: ...
5 دی 1393

فرار از دست روشا و خلاقیت

روشا دختر عمه ماهک همراه مامانش جند روزی مهمون خونه ما بودن و از اونجایی که روشا یک ساله هست و تو این سن بچه ها دوست دارن به هر چیزی دست بزنن حسابی رو اعصاب ماهک می رفت و اتل (عسل)گویان دنبال ماهک بود.اینم عکس این وروجک حالا موضوع خلاقیت چیه:تو یکی از فرارها،ماهک رفت تو اطاقش و بعد از دقایقی با این نقاشی خوشگل بیرون اومد.در واقع روشا خانوم باعث و بانی خلق این اثر هنری شد. ...
5 دی 1393

هدیه تولد بابایی

از اونجایی که توی این دوره زماونه همه بچه ها تبلت دارند و دیگه جزء وسایل لازم براشون محسوب میشه، ماهک خانوم هم هر چند وقت یکبار تقاضا خرید تبلت رو میکرد که دیگه بابایی هم طاقت نیوورد و یکماه قبل از تولدش براش تبلت خرید.ماهک میگه اونقدر خوشحال شدم که نمیدونستم چی بگم و حاضرم تا آخر عمرم دیگه هیچ  کادوی تولدی نگیرم. این چند تا عکس هم لحظه سوپرایز شدنشه که براتون میذارم. ...
6 آذر 1393

نتیجه کلاس زبان

بله دیگه سواد دخترم خیلی بالا رفته. چند روز پیش ماهک خانوم با حروف انگلیسی اسم من و باباجونی و خودش رو نوشته بود و برای اینکه من سوپرایز بشم اون برگه رو روی میز آشپزخونه یواشکی گذاشته بود که منم اصلا فکر نکنین که جیغ نکشیدم.از بس که خوشحال شدم البته بخاطر این کار هنری یه خرگوش کوچولو هم جایزه گرفت.   اینم عکس خرگوشک که چند شبه کنار قورباغه سبز میخوابه و شب بخیر خرگوشک هم به مراسم ما اضافه شده. ...
3 آذر 1393

کادوی قشنگ دخترم

17 آبان روز تولد من بود.ماهک صبح که بیدار شد من به اون خبرش رو دادم.در حالیکه هنوز گیج خواب بود رفت تو اطاقش و مشغول گشتن وسیله هاش شد که یه چیز خوب برای من پیدا کنه.بابا جونی متوجه شد و رفت کمکش و پولی به ماهک داد که اونو به من بده ولی ماهک قبول نکرده بود و گفته بود خودم هم باید یه چیزی براش آماده کنم .خلاصه در پایان اون روز من علاوه بر پول و یکی از دستبندهای خود ماهک صاحبه یه نقاشی خوشگلم شدم که اونو به در یخچال چسبوندمش.توی این نقاشی دختر خانومهایی که در حال رقص و شادی هستن دارن از پشت کوه بیرون میان.اینم کادوی قشنگه دخترم که خیلی بهم چسبید.ممنون گلم از اونجایی که خاله شادی دلش یکی از این نقاشی ها رو خواست ماهک هم برای تولد خاله ...
3 آذر 1393

لذت

بچه ها حسن های خیلی خوب زیادی برای یاد دادن دارن یکی از اونا لذت بردن از چیزهای کوچیکه. توی پارک ماهک هوس پشمک کرد و بابا عمار هم زحمتش رو کشید و ماهک چنان با لذت مشغول خوردن پشمک شد که حیفم اومد خاطرش رو براش ثبت نکنم.کاش ما هم لذت بردن رو از بچه ها یاد میگرفتیم. ...
7 آبان 1393

پانی درگذشت

یکشنبه ظهر وقتی از دانشگاه برگشتم و پارچه قفس پانی رو برداشتم پانی رو دیدم که کف قفس افتاده و بلافاصله ماهک هم متوجه موضوع شد و با نگرانی پرسید مامان غش کرده و .....خوب مدتی طول کشید تا برای ماهک توضیح دادم که ممکنه مرده باشه و خوب تمام این مدت اشکهای ماهک هم جاری بود.گفتم عمر پرنده ها کوتاهه گفت آخه مامان پانی فقط 4 ماهش بود.بهش حق دادم ناراحت باشه و گریه کنه و اونم کلی گریه کرد نمیدونستم چه استدلالی برای آروم کردنش بیارم.به هر حال گذشت تا دیروز که اومد و گفت مامان یه آهنگ برای پانی ساختم و با حالت آواز میخوند:پانی جونم مهربونم چهارماهش بود حالا رفته حالا مرده... و خوب اشک تو چشمای خوشگلش هم جمع شده بود و وقتی آهنگش تموم شد گفت :(چه میشه کر...
1 آبان 1393

پارتی

از اونجایی که ماهک برای مدرسه رفتن سه ماه کوچیک بود و نمیتونست مدرسه بره به شرطی این موضوع رو پذیرفت که به جای مدرسه کلاس زبان بره و خوب توی این کلاس زبان هر ترم یه جلسه رو به عنوان پارتی اعلام میکنن و بچه ها کلی خوراکی میبرن و در آخر هم عکس یادگاری می گیرن که براشون کلی هم هیجان داره. گلگونه یکی از بچه هایی هست که توی این کلاس با ماهک خیلی دوست شده. تاکید میکنم خیلی خیلی نه از این خیلی های معمولی.این خیلی رو از عکسی که میذارم میتونین تشخیص بدین. این عکس دسته جمعی هست که بچه ها با معلمشون گرفتن و البته زمینه ی عکس ماهک و گلگونه هم هستن. ...
23 مهر 1393

برنامه کودک

حتما این صحنه رو بارها دیدین که وقتی تلویزیون روشن میشه، مثل این میمونه که یه صفحه جادویی روشن شده و بچه ها رو تو هر حالتی که باشن میخکوب میکنه. خوب دختره ما هم بدجوری محو این صفحه جادویی میشه.این عکس رو براش میذارم تا وقتی خودش یه بچه داشت و اونم اینجوری محو تلویزیون شد لبخند بزنه و تصویر خودش رو بیاد بیاره.   ...
5 مهر 1393